مسیحامسیحا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

شازده کوچولو

عید نوروز

امسال دیگه خونه تکونی نداشتیم چون تازه خونمونو تمیز کرده بودیم با این حال یکم باید گردگیریو جارو میشد. خریدامونو کرده بودیم برات چند دست از این زیر دکمه ای های رنگارنگ و شلوار و... خریدیم. خیلی نازن. برای سفره هفت سین هم ماهی و سبزه گرفتیم.  ناهار روز عید سبزی پلو با ماهی خوردیم بعد هم منتظر سال تحویل شدیم. وقتی میخواد سال تحویل بشه آدم احساساتی میشه. وقتی سال تحویل شد و توپ و ترکوندن و آهنگشو زدن تو هم خودتو تکون میدادیو میرقصیدی. ای شیطون. بعد با مامان بزرگ و بابا بزرگ تو شیراز تماس گرفتیم. عصر هم رفتیم خونه مامان جون اینا عید دیدنی. مامانجون اینا میخواستن 4 فروردین برن همدان عروسی خاله اینا با مامان بزرگ من هم اومدن خونه ...
30 ارديبهشت 1392

تولد یک سالگی

یکسال گذشت. دیدن بزرگ شدن نی نی ها خیلی لذت بخشه. منو بابایی خونه رو تزیین کردیم. کیک و شام سفارش دادیم. بابا جون و مامان جون و دایی مجید اومدن خونمون . اون روز هم داشتی دندون در میاوردی برا همین خیلی بد اخلاق بودی. چون هنوز کوچولویی زیاد مهمون دعوت نکردیم اما انشاا... امسال دوستای جدیدتو دعوت میکنیم. کلی کادو گیرت اومد البته نقدی مامان بزرگ و بابا بزرگت هم برات کادو فرستادن اون هم نقدی.. . این هم چند تا عکس از اون روز   3 روز بعد هم واکسن یکسالگیتو زدیم که زیاد درد نداشت. ...
23 ارديبهشت 1392

آش دندونی

اون روزها خیلی دندونات اذیت میکرد. هروقت میخواست یه دندون در بیاد کلی وزن کم میکردی. البته وقتی در میومد دیگه راحت میشدی و تا در اومدن دندون بعدی وزنت بر میگشت. مامان جون هم برای همین برات آش دندونیه خوش مزه درست کرد و پخش کرد بین همسایه ها. همسایه ها هم برات هدیه میاوردن. عکسش هم گرفتم که بعدا برات میذارم.
23 ارديبهشت 1392

اولین اصلاح

سلام بعد از 5 ماه غیبت دوباره اومدم. این مدت اینترنت نداشتیم از همه خاله ها و عمو ها که برامون نظر دادن ممنونم. خوب مجبوریم از چند ماه قبل شروع کنیم . دی ماه بود اسباب کشی تموم شده بود و داشتیم وسایلو میچیدیم دایی مجید اومد و میخواست برای اولین بار ببردت آرایشگاه.اونو بابایی باهم بردنت . کلی اونجا ذوق کردی وقتی این همه آیینه و چراغ و ... دیده بودی . موقع اصلاح هم زیاد غر نزدی. قبل از اصلاح   بعد از اصلاح ...
23 ارديبهشت 1392
1